خرد کردن - معنی در دیکشنری آبادیس
خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، تقلیل دادن، تقلیل یافتن، کاهش دادن، کمتر شدن، کمتر کردن، تخفیف یافتن exterminate (فعل) خرد کردن، برانداختن، دفع افات کردن، منهدم کردن، منقرض کردن، بکلی نابود کردن eliminate (فعل) خرد کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، زدودن، بیرون کردن، حذف کردن، منتفی کردن narrow (فعل)